ترمز بریدگان موفقیت

ترمز بریدگان موفقیت

این وبلاگ در راستای روشنتر کردن افراد در مورد موفقیت و رسیدن به اهدافشون هستش ,و کسب درامد از اینترنت
ترمز بریدگان موفقیت

ترمز بریدگان موفقیت

این وبلاگ در راستای روشنتر کردن افراد در مورد موفقیت و رسیدن به اهدافشون هستش ,و کسب درامد از اینترنت

داستان کوتاه ثروت پدری

ثروت پدری

مرد ثروتمندی 8 فرزند داشت که همواره نگران آنها بود چون آنها به خاطر ثروت پدری تن به کار و تلاش نمی دادند. یک روز مرد ثروتمند فکری به سرش زد ...

فردا صبح هرکدام از پسرها و دخترهایش که می خواستند از وسط باغشان عبور کنند چشمشان به تخته سنگ بزرگی افتاد که راه عبور و مرور آنها را سخت کرده بود اما آنها که نمی دانستند مرد ثروتمند از پنجره اتاقش دارد به آنها نگاه میکند بدون اینکه به خودشان زحمت بدهند که لااقل سنگ را از سر راه بقیه اعضا خانواده بردارند از کنار تخته سنگ گذ شتند و رفتند. خورشید کم‌کم داشت غروب میکرد و مرد ثروتمند از دیدن آن صحنه ها سخت متاثر شده بود که ناگهان متوجه شد پیرمرد خدمتکار در حالیکه وسایل زیادی در دست داشت همین که به تخته سنگ رسید وسایلش را به روی زمین گذاشت و به هر سختی بود تخته سنگ را برداشت و آن را از سر راه دور کرد و ... که در همان لحظه چشمش به یک کیسه پر از صد دلاری افتاد. پیرمرد به درون کیسه نگاه کرد تا صاحبش را پیدا کند که یادداشتی را وسط بسته های صد دلاری دید که در آن نوشته شده بود:" هر سد و مانعی که سر راهتان باشد میتواند مسیر زندگیتان را تغییر دهد به شرط آنکه سعی کنید آن مانع را از سر راهتان بردارید!"... پیر مرد خوشحال بود اما مرد ثروتمند به حال فرزندانش اشک می ریخت!